×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× !-- start cod {roozgozar.com} -- center=text/java src=http://roozgozar.com/clock/01/cod/02//centerbra target=_blank href=http://roozgozar.com/clockfont face=tahoma style=font-size: 7pt; text-decoration:none color=#008080/font/a/center !-- end cod {roozgozar.com} --
×

آدرس وبلاگ من

alireza121.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/alireza121

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ????? ????? ??? ????

مرسی که هستی

یکی بود
آن ‌یکی‌ هم، بود
قسمت نبود!


 

من
كاناپه‌ای پوسیده
در باران ...
تو
سربازی دورافتاده
با گلوله‌ای در پهلو ...
چقدر دیر
همدیگر را پیدا كردیم ...


 

عجیب است دریا.!!!
همین كه
غرق می شوی
پس می زند تو را..
درست
مثل آدم ها...!!!


 

لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام ....

برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم �

آنقدر تمـــــــــیز میخندم که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی


 

در زندگی
هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری
زیرا برای "راضـی نگـه داشتـنش"
حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی...


مـن و تـو از همان روز اول،
محکوم به از دست دادن بودیم!
تـو، همان یک ذره احسـاسـت را�
و مـن�
تمـام زنـدگـی ام را!......


 زمستان است
و من شنیده ام که روزها کوتاه تر می شود
ولــــی
نمیدانم چرا دارند این روزها
هی بلند تر میشوند ؛ بی تو !!!


آدم که تنها باشد
عاشق عکس هم میشود...
انگار که تنهایی
فقط دنبال جمع کردن حسرت است...


چـگـونـه ایـنـجـا را تـرک کـنـم و
بـه دنـبـال سـرنـوشـت بـگـردم؟!
وقـتـی در گـوشـه گـوشـه ایـن شـهـر
بـا تـو خـاطـره دارم؟!!


رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند
همراه کسانی بودم که همراهم نبودند
وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم
دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم
و تو چه دانی که عشق چیست
عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!


یه روزهای سختی تو زندگیه آدما هست ، که نیاز دارن به یکی که درکشون کنه ... اما ...


مردم همه
تورا به خدا
سوگند می‌دهند
اما برای من
تو آن همیشه‌ای
که خدا را به‌تو
سوگند می‌دهم!


قیصر امین پور


من دیگر تمام جا پاهای این حوالی را از برم
اما هنوز ندیده ام
کسی رفتن را بلد باشدو...بماند


ﺭﺍﺣﺖ ﻧﻮﺷﺘﯿﻢﺑﺎﺑﺎ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺩ !
ﺑﯽ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﺑﺎﺑﺎ ﭼﻪ ﺳﺨﺖ ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ! ! !


درست مثل فنجان قهوه
که ته می‌کشد
پنجره
کم‌کم از تصویر تو
تهی می‌شود
حالا
من مانده‌ام و
پنجره‌ای خالی و
فنجان قهوه‌ای
که از حرف‌های نگفته
پشیمان است


به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آويخته بود
من در اين خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ريخته بود

ناگهان حس کردم
که کسي
آنجا بيرون در باغ
در پس پنجره ام مي گريد
صبحگاهان شبنم
مي چکيد از گل سيب


وه چه نيروی شگفت انگيزي است ،
دست هايی كه به هم پيوسته است !
به يقين ، هر كه به هر جای ، در آيد از پاي
دست هايش بسته است !


گـاه
آدمـی تنهاتر از آن است ڪه سـڪـوتش مـی گوید
دیشب
تنهایی ام
تا نوک مدادت آمده بود
اگر می نوشتی ام!
اگر مـی نوشتـی ام!
گــاه
تنهایـی تنهاتر از آن است ڪه دیده شود


مرسی که هستی
و هستی را رنگ می‌‌آميزی
هيچ چيز از تو نمی‌خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه.
راه نرو
می‌ترسم پلک بزنم
ديگر نباشی

 

شنبه 13 مهر 1392 - 9:11:00 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 29 مهر 1392   8:06:18 AM

سلام شعرهاتم مثل خودت با حالن جاویدم